سر گرمی

داستان وشعرو بازی

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 23
بازدید کل : 2526
تعداد مطالب : 17
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



بازی

 

http://peykemrooz.com"> face="Tahoma" size="1" color="#000000">آگهی رایگان، تبلیغات ویژه

 


 

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 4 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

داستان عاشقانه

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

قلب

قلب

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جوک

خ

چندنفر داشتن ميرفتن كوه، سرپرستشون (كه از قضا لكنت زبون هم داشته) از وسط راه شروع مي‌كنه ميگه: چ چ چ.... ملت اول يكم نگاش مي‌كنن ببينن چي‌ميخواد بگه،‌ بعد مي‌بينن نمي‌تونه حرفش رو بزنه، بي‌خيال ميشن و راه ميافتن، اين بابا هم همه مسير همينجور هي ‌ميگفته چ..چ..چ.. وقتي ميرسن بالا ميخواستن چادر بزنن سرپرسته بالاخره ميگه: ‌چ..چ..چا..چا..چا..چادر يادم رفت! ملت ميگن اي بابا رودتر مي‌گفتي، حالا بايد برگرديم پايين! تو راه برگشت سر پرسته هي ميگفته: ش ش ش.. ولي ملت ديگه شاكي بودن و كسي توجه نمي‌كرده، وقتي مي‌رسن پايين يارو بالاخره ميگه: ش..ش..ش..شو..شو..شوخي كردم!
 

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جوک

تركه تو مانور شركت ميكنه، اسير ميشه!

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جوک

تركه سوار اتوبوس ميشه، ميره يك گوشه واميسته. راننده بهش ميگه: آقا اين همه صندلي خالي، چرا نميشيني؟ تركه ميگه: حالا صبر كن، دو دقيقه ديگه همين يك ذره جا هم پيدا نميشه!
 

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جوک

يك روز كبريتي سرش را مي خاراند، آتش مي گيرد

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جوک

نامه اي به دستم رسيد كه در آن نوشته شده بود: شما پر از استعداديد, شما نابغه ايد, بله, اين ما هستيم كه شما را كشف كرديم, شما مستحق دكتراي افتخاري هستيد, شما آخرشيد, شما ديگه ... خوب حالا كه اينقدر عاقل و باشعوريد بياييد در كلاس كنكور ما شركت كنيد!
 

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شعر خیانت نکردن

غروب شد خورشید رفت گل آفتابگردان دنبال خورشيد ميگشت ستاره اي چشمک زد گل آفتابگردان سرش را پايين انداخت .... آري گلها هيچگاه خيانت نميکنند ...
 

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جوک

مش غلام تو عروسي ميبينه همه موبايل دارند, يك كاغذ لوله ميكنه مي بنده به كمرش. يكي بهش ميگه اين چيه؟
نگاه ميكنه ميگه: وااااااااااای انگار واسم فكس اومده !

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جوک

به جاسم ميگن نظرت در مورد ازدواج چيه ؟
میگه : به نظر من ازدواج بايد فاميلي باشه. ميگن چرا ؟
میگه : چون تمام خانواده ما ازدواج فاميلي كردند. مثلا داييم زن داييمو گرفته، عموم زن عمومو گرفته ...

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شوخی با داستان

گاو ما ما می کرد
گوسفند بع بع می کرد
سگ واق واق می کرد
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد . کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد.
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود . ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جوک

غضنفر خواب ميبينه داره بازي ميکنه باباش رو ميکشه ميره مرحله بعد از خواب بلند ميشه ميبينه باباش جلوش نشسته ميگه اه سيو نکردم.

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جوک

بچه اصفهانی سر سفره غذا می خورده.باباش با لهجی شیرین اصفهانی بهش میگه باباجون اینقدر غذا بخور که سیر بشی نه اینقدر که خسته بشی

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

زندگی

تا وقتی مجردی هرکی بهت میرسه میگه تو که همه چی داری چرا ازدواج نمیکنی؟ وقتی ازدواج کردی هرکی بهت میرسه میپرسه تو که همه چی داشتی واسه چی ازدواج کردی؟

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

به خانومه میگن چرا اینقد دماغت گندس خانومه میگه والا خواستم آیدان سفارش بدم اشتنباهی زنگ زدم لارجر باکس

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جوک

غضنفر دو دست خرشو قطع میکنه یکی ازش می پرسه چرا این کارو کردی میگه میخوام کانگروش کنم

                                                                                                                                                                                                                                 

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to hooloo.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com